نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





نابودی...


کسي ديگر نمي کوبد در اين خانه ي متروک و ويران را
کسي ديگر نمي پرسد چرا تنهاي تنهايم
و من چون شمع ميسوزم و ديگر هيچ چيز از من نميماند
و من گريان و نالانم ومن تنهاي تنهايم
درون کلبه ي خاموش خويش اماکسي حال من غمگين نميپرسد
و من درياي پر اشکم که طوفاني به دل دارم
درون سينه ي پرجوش خويش اما کسي حال من تنها نميپرسد
و من چون تک درخت زرد پاييزم
که هر دم با نسيمي مي شود برگي جدا از او
و ديگر هيچ چيز از من نميماند000 


[+] نوشته شده توسط مهسا قاسمي در 18:35 | |







حسرت دیدار


بگذار که در حسرت دیدار بمیرم
در حسرت دیدار تو بگذار بمیرم
دشوار بود مردن و روی توندیدن
بگذار به دلخواه تو دشوار بمیرم
بگذار که چون ناله ی مرغان شباهنگ
در وحشت و اندوه شب تار بمیرم
بگذار که چون شمع کنم پیکر خود اب
در بستر اشک افتم و نا چار بمیرم
بگذار چو خورشید گدازنده ی مس فام
در دامن شب با تن تبدار بمیرم
بگذار شوم سایه ی ایوان بلندت
سویت خزم و گوشه ی دیوار بمیرم
میمیرم از این درد که جان دگرم نیست
تا از غم عشق تو دگر بار بمیرم
تا بوده ام ای دوست وفادار تو بودم
بگذار بدان گونه وفادار بمیرم  ... ‍‍


[+] نوشته شده توسط مهسا قاسمي در 19:39 | |







تقدیم به تو...

 

به تو تقدیم میکنم تمام احساسات دورنم را که مشتاقانه تو را طلب میکنند.
به تو تقدیم میکنم لحظه لحظه های دلتنگی ام را که به وسعت تمام روزهایی است که بی تو سرکردم.
وبه تو تقدیم میکنم عشق را که در تپشهای قلبم و دراشتیاق چشمان همیشه منتظرم یافتم.
این ارزشمندترین هدیه من به توست گوشه ای از قلبت پناهش ده وبا خورشید مهربانی ات نگهبانش باش. همیشه در خاطرم خواهی ماند.


[+] نوشته شده توسط مهسا قاسمي در 15:2 | |







سلام دوستان

 

 
 
هوا بس نا جوانمردانه دلگیر است و من بر آن شدم که در این غروب دلگیر پرسه ای در دنیای تنهایی خویش زنم و بدین سان می خواهم بنویسم اما نگارش برایم سخت است
و از آن سخت تر باور حقایقی ست که باید به درازای یک جاده "تولد تا مرگ"با آنان پنجه در پنجه کنم.اما با هر مغوله ای هست چند سطری را برای تسکین لحظه های دلتنگی خود خواهم نوشت و آنها را تقدیم خواهم کرد به ساکنان وادی دل.تقدیم به همه کسانی که از زندگی جز کوله باری آرزو چیزی ره توشه سفر ندارندتقدیم به همه کسانی که قلبهایشان در گذر از جاده های ناهموار زندگی ناخواسته شکسته است.تقدیم به
 کسانی که از زندگی جز رنج چیزی ندیده اند اما دل هایی پاک و ضمیری بی آلایش
دارندتقدیم به کسانی که پرواز رامی فهمند ولی دنیای بی رحم بال پروازشان را
شکسته و قدرت پرواز و فریاد را از آنها گرفته است.تقدیم به کسانی که اکنون همچو
 من گوشه ای را با خود خلوت کرده و زمزمه های دلتنگیشان را بر تن سفید کاغذ می نویسند.باشد که در روزگاران نامده دیدگانی بسیار نظاره گر حرف های تنهایی
این حقیر باشند و خلاصه این قلب شکسته بسته خویش را این یادگار تازیانه های روزگار را و این زمزمه های دلتنگی را تقدیم می دارم به تمامی دلشکستگان دنیای بی رحم...
 
 

[+] نوشته شده توسط مهسا قاسمي در 20:21 | |







نامه

 


[+] نوشته شده توسط مهسا قاسمي در 21:43 | |







قلبم...

 

تو می توانی دوستی مرا نپذیری
می توانی مرا از خود برانی
می توانی از من روی بر گردانی
و برای همیشه مرا از دیدار خود محروم کنی...
من هم می توانم تو را نبینم
می توانم روزها وشبها بدون دیدار تو به سر برم
می توانم چشمهایم را از سر راه تو بر گردانم
و به سوی تو خیره نشوم
می توانم زبان خود را وادار تا نام تو را بر خود جاری نکند
می توانم گوشم را از شنیدن صدای تو بی نصیب نمایم
ولی...قلبم...او دیگر در اختیار من نیست
او تا زنده ام به یاد تو خواهد طپید
او در درون خود بخاطر تو خواهد نالید
مگر تنها ترانه های عشاق و سرودهای ملکوتی
دلباختگان به گوش تو نمی رسد؟
تمام هستی من چرا تنهایم گذاشتی؟؟؟؟

[+] نوشته شده توسط مهسا قاسمي در 18:50 | |







چگونه؟؟؟

 

 
 
چگونه باور کنم ندیدنت را...؟!!!
کاش مجالی برای بو دنت پیدا شود
تا لحظه ای با تو بودن را حس کنم
کاش این فریاد بی کلام مرهمی شود
بر روی زخم هایم...
شاد باقطره ای اشک دریای پر طلاطم قلبم
آرام گیرد...!!!!!
 
 

[+] نوشته شده توسط مهسا قاسمي در 18:48 | |







بی حضور تو...

 

دفتر عمرم را ورق می زنم بی حضور تو و با خاطره ی سبز تو
حالا که نیستی بگذار از خاطرم بگذرد صدای بهاریت و کلام رویاییت
حالا که نیستی بگذار دلم با خاطرات زلال تو آرام بگیرد
حالا که نیستی بگذار چشمان بارانی ام ببارند
تا گونه هایم را با مهربانی نوزش کند...

[+] نوشته شده توسط مهسا قاسمي در 18:45 | |







روز وداع

 

دراین روز پوشالی بود که با تو وداع کردم
خنده هایت را ندیده برایت گریستم
و بی هیچ خاطره ای تو برایم خاطره شدی
ای کاش بودی تا با تبسم شیرین تو
تلخی های روزگارم را به فراموشی می سپردم
و برایت تمام ترانه هایم رازمزمه می کردم
و هر شب تا صبح در کنارت بودم...
ای کاش...
 
 

[+] نوشته شده توسط مهسا قاسمي در 18:43 | |







بی تو...

 

 
آنقدر پرم از تو که کم مانده ببارم
در متن نگاهت غزلی تازه بکارم
من بی تو دلم را چه کنم؟بی تو دلم را
اما...نه در این سینه دلی بی تو ندارم
باشد برو آسوده خدا با تو عزیزم
باید که به این خاطره ها دل بسپارم
حالا همه شب حال و هوای شب مرگ است
حالا که غمت مانده به جای تو کنارم
ای کاش بیایی و ببینی به چه حالی
افتاده از آن کوچه ی بی ماه گذارم
شاید به تمنا ی تو یک شب بروم تاـ
آنجا که نباشد کسی از ایل و تبارم
می یابمت آری به دلم فال تو افتاد
هر چند کمی زود کمی دیر بهارم...
 
 
 

[+] نوشته شده توسط مهسا قاسمي در 18:41 | |







هرگز نمی بخشم...

 

کسی بی عاطفه مثل تو را هر گز نمی بخشم
و می دانی گناهت را چرا هرگز نمی بخشم
به عمرم لحظه ای با خود چنین خلوت نمی کردم
تو را آغاز درد انزوا هرگز نمی بخشم
نگاه ساده ات دست از خیالم بر نمی دارد
من آن را بانی این ماجرا هرگز نمی بخشم
غریبی را گمان کردم که با تو می برم از یاد
تو را آری به ظاهر آشنا هرگز نمی بخشم
گناه چشم هایت را از آن روزی که با احساس
مرا می خواند بیتابانه تا...هرگز نمی بخشم
تمام برگ های دفترم پر می شود امشب
از این شعری که می گوید تو را هرگز نمی بخشم...
 

[+] نوشته شده توسط مهسا قاسمي در 18:38 | |







دلتنگی

 

بعد از تو پر از دردم این را همه می دانند مانند دلم زردم ، این راهمه می دانند ای صبح اهورایی ! در کوچه ی تنهایی دیریست که شبگردم، این را همه میدانند من بی تو چه دلتنگم، بی روح تر از سنگم یخ بسته تنم سردم، این را همه می دانند
 

[+] نوشته شده توسط مهسا قاسمي در 18:33 | |







وفا

نظر نمي كني جرا ؟؟؟

به من كه جز وفا به تو دكر كناه نكرده ام

به من كه جز به روي تو به كس نكاه  نكرده ام

نظر نمي كني جرا؟؟

به من كه سرو قامتم خميده شد براي تو

به من كه شسته ام به اشك زعالمي كناه تو

نظر نمي كني جرا؟؟

به من كه خون دل خورده ام به جاي اب زندكي

به من كه جان نها ده ام به كف براي زندكي...

 


[+] نوشته شده توسط مهسا قاسمي در 16:41 | |







عشق من

بعد از اين عشق به هر عشق جهان ميخندم

هر كه ارد سخن عشق به ان مي خندم

روزي از عشق دلم سوخت كه خاكستر شد

بعد از اين بود به هر سوز جهان مي خندم

تقديم به عشقي كه جكرم را سوخت و بدون دليل در تنهاييم تنهايم كذاشت...


[+] نوشته شده توسط مهسا قاسمي در 16:33 | |







تنهایی

شب را مهمان خانه ات كرده اي و تا سبيده ي صبح راهي  است بس بلند و ظولاني.دلم را در حوالي خانه ات كم كرده ام,اما به دنبال ان نيامده ام,بلكه به دنبال تبسمي هر جند كمرنك مي كردم تا جراغ راهم شود و دلخوشي تنها ييم

 


[+] نوشته شده توسط مهسا قاسمي در 16:9 | |



صفحه قبل 1 2 صفحه بعد